می ترسم بعد از این همه انتظار
دوتایی با هم بیایید !
تو
و
فراموشی …
امیر طاهری
من که کاری به کار کسی نداشتم !
انتهای خیابان پاییـز
نشسته بودم
شعرم را مینوشتم
از راه که رسیدی ..
اصلا مشخص بود
با قصد و غرض آمدهای
حالا خوب شد؟
عاشقت شدم …
راحت شدی …؟
کسی چه میداند
من
امروز
چندبار فرو ریختم
چند بار دل تنگ شدم
از دیدن کسی ک
فقط پیراهنش شبیه تو بود
اعتیاد هم دلیل زیبایی است برای مردن
وقتی که تزریق هوای تو باشد . . .
بی همگان به سر شود
بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمیشود
زخم روشنی است
چون “ماه”
بر دل سیاه من …
وقتی نخواستنت اروم بکش کنار
غم انگیز است اگر تو را نخواهد
مسخره است اگر نفهمی
احمقانه است اگر اصرار کنی
اندوه من اینست ، که در دفتر شعرم
یک بیت ، به زیبایی چشم تو ندارم
گاهی
هیچکس را نداشته باشی
بهتر است …
باور کن
بعضی ها
تنهاترت می کنند ….
گاهی عکس ها
فقط یک عکس نیستند ….
لب به سخن می گشایند …
گاهی می شود
در دریای یک عکس غرق شد …
یا در غروب پاییزش گریه کرد ….
در مه جاده جنگلش گم شد….
و یا با حس خوبش زندگی ….
سید حسین دریانی?
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد ما را …
به عالمی نفروشیم ، مویی از سرِ دوست
ساعت نشدم پشت به دیوار کنم
خود را به دقیقه ها گرفتار کنم
ساعت شده ام که دوستت دارم را
هر ثانیه در گوش تو تکرار کنم
طالع بخت مرا هیچکسی یار نبود
پشت من را بخدا ذره ای دیوار نبود
همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را
جاده شانس من از کودکی هموار نبود
هوای هم را داشتن
نه ابر می خواهد، نه باران،
نه یک بعد از ظهر پاییزی …
فقط کافیست حواسمان به هم باشد …