مصاحبه با امیررضا دلاوری و همسرش
ساعتی را کنار امیررضا دلاوری و خانواده گرم و مهربانش بودیم و از آنها درباره تجربه مادر و پدر شدن و خاطرات مشترکشان سوال کردیم. گفتوگوی خواندنی ما را با این خانواده دوست داشتنی از دست ندهید.
بازیهای من و دیار
امیررضا دلاوری: دیار در خانه بیشتر با من بازی میکند تا مادرش. بعضی وقتها با هم ساز میزنیم و میخوانیم. جالب اینکه من برای تمرین یکی از نقشهایم مدتی در اتاقم آهنگی کردی را میخواندم و دیار بدون آنکه کنار من حضور داشته باشد این آهنگ را یاد گرفته بود و میخواند.
برایش کتاب زیاد میخوانم و چیدن پازل بازی مورد علاقه ماست. البته کشیدن نقاشی و تماشای فیلم و کارتون هم جزو برنامه همیشگیمان است. من به ورزش بوکس علاقه دارم و برای دیار هم دستکش بوکس خریدهام و با هم بوکسبازی هم میکنیم. (میخندد)
دیار دلاوری: خیلی دوست دارم با بابا بازی کنم. بوکسبازی را خیلی دوست دارم. کارتون تماشا کردن و آواز خواندن را هم دوست دارم. کارتون فروزن را از همه بیشتر دوست دارم.
زندگی با یک بازیگر سخت است
الهام مرادی: اگر با همسرتان همحرفه نباشید، منظورم همسری است که بازیگر باشد، خب، واقعا زندگی به خصوص در سالهای اول کمی سخت است. در ابتدا از توجه مردم به همسرم و اینکه مدام هر جا میرویم زیر نگاه کنجکاو مردم باشیم خوشم نمیآمد و به آن عادت نداشتم اما الان دیگر به این موضوع عادت کردهام و میدانم این هم بخشی از شغل همسرم است.
بخش دیگری از سختی ها، نداشتن شرایط مالی ثابت و مطمئن برای بازیگر است. همچنین این حرفه شرایط کاری سخت و زمانبری دارد. گاهی امیر صبح خیلی زود از خانه خارج میشود و نیمهشب برمیگردد و اگر هم این میان وقتی داشته باشد به باشگاه ورزشی میرود چون به خاطر شغلش باید همیشه بدنی آماده و ورزیده داشته باشد. خلاصه دشواریهای زندگی با یک بازیگر کم نیست. (میخندد)
فرزنددار شدن شبیه و قابل مقایسه با هیچ حس دیگری نیست
امیررضا دلاوری: من فکر میکنم هیچ مرحلهای در زندگی نیست که مانند بچهدار شدن باشد. بعضی از احساسات ممکن است شبیه هم باشند و شما قبلا تجربه کرده باشید اما فرزنددار شدن شبیه و قابل مقایسه با هیچ حس دیگری نیست و هرچقدر هم برای کسی که هنوز صاحب فرزند نشده این حس را تعریف کنید و او هم در جواب بگوید« درک میکنم » باز هم مطمئن باشید تا خودش این حس را تجربه نکند به درک درستی هم نخواهد رسید.
حس عاشقانه و حس مسوولیتی که نسبت به فرزند دارید نسبت به هیچ چیز و هیچ شخص دیگری ندارید و آنقدر این حس قوی است که میتوان ادعا کرد زندگی را به دو بخش قبل و بعد از تولد فرزند تقسیم میکند.
الهام مرادی: همان طور که همسرم اشاره کردند حس مادر یا پدر شدن تا برای کسی پیش نیاید به درستی آن را درک نخواهد کرد. من تازه میفهمم وقتی یک مادر میگوید فرزندم همه زندگیام است یعنی چه. چون الان دیار همه زندگی من است. یک دوستی داشتم که میگفت: « هر وقت خواستی خودت رو فراموش کنی بچهدار شو» و حالا مفهوم آن جمله را درک میکنم چون اولویت زندگیام دخترم است؛ مثلا من تا پیش از تولد دیار اهل ورزش بودم ولی به خاطر دخترم خیلی از علایقم را کنار گذاشتهام و به کارها و کلاسهای او میرسم.
دوست داشتم دختردار شوم
امیررضا دلاوری: من خواهر نداشتم و دختری در خانهمان نبود؛ به همین خاطر دوست داشتم فرزندم دختر باشد. فکر میکنم اکثر آقایون دوست دارند دختر داشته باشند و من هم وقتی فهیمدم فرزندمان دختر است خوشحال شدم. البته معتقد بودم فرقی ندارد و مهم سالم بودن بچه است و در صورتی که پسر هم بود خوشحال میشدم ولی با دختردار شدن خوشحالتر شدم. (می خندد)
نوزاد زیبای ما
امیررضا دلاوری: روزی که دیار به دنیا آمد پشت در اتاق عمل منتظر بودم تا اینکه صدایم کردند و نوزادی را روی تخت کوچکی نشانم دادند که خیلی کوچک و شبیه عروسک بود. اولش فکر کردم با من شوخی میکنند چون نوزاد کوچولو لبهای قرمز و لپهای صورتی داشت و درست شبیه یک عروسک بود. حسابی جا خورده بودم و پرسیدم: «خودش کجاست؟ دخترم کجاست ؟ » و پرستار جواب داد: « همین دخترتونه دیگه! » (میخندد) در بیمارستان همه میگفتند چه نوزاد قشنگی و حتی رئیس بیمارستان هم وقتی با ایشان صحبت کردم گفتند: « شنیدم دخترتو خوشگلترین نوازدی هست که امروز به دنیا اومده.»
ولی من با خودم فکر میکردم خب، همه نوزادها شبیه هم هستند؛ مگر چه فرقی دارند؟ تا اینکه به اتاق نوزادها رفتم و متوجه تفاوت چهرهها شدم. تا قبل از به دنیا آمدن دخترم، نوزادها را دورادور دیده بودم و به نظرم همه شبیه هم بودند اما آن روز با دقت بیشتری به چهرههایشان نگاه کردم. البته همچنان فکر میکنم همه نوزادها وقتی به دنیا میآیند خیلی زیبا و دوست داشتنی هستند.
دوست داشتم اسم دخترم تک باشد
امیررضا دلاوری: پیش از به دنیا آمدن دخترم یک سری اسم که با دال شروع میشوند انتخاب کردیم و دوست داشتیم اسمش با نام فامیلیاش هماهنگ باشد. همچنین دوست داشتیم دخترمان نامی متفاوت و تک داشته باشد. همسرم اسم دیار را شنیده بود و به نظر من هم زیبا آمد. ضمن اینکه « دیار دلاوری » سر هم خیلی خوش معنا میشود. به این نکته هم توجه داشتیم که بعضی اسمها در کودکی با مزه و زیبا هستند ولی در بزرگسالی وقتی پیشوند آقا یا خانم کنارشان قرار میگیرد مضحک میشوند.
دختر کمتوقع ما
امیررضا دلاوری: دیار اصلا از آن دسته بچههایی نیست که مرتب به ما بگوید فلان چیز را بخر. حتی تا همین اواخر با اینکه همه دوستانش تبلت داشتند او از ما نخواسته بود برایش تبلت بخریم و خودمان برایش تهیه کردیم. گاهی که برای بازگرداندنش از کلاس زبان دنبال او میروم در مسیر میپرسم چیزی دوست دارد برایش بخرم؟ یا دوست دارد برویم چیزی بخوریم؟ اما معمولا میگوید نه. البته چون علاقه به دوغ در ما ارثی است گاهی میگوید: « مرسی یه دوغ کوچولو فقط. » (میخندد)
الهام مرادی: اگر هم چیزی را دوست داشته باشد معمولا مستقیم نمیگوید؛ مثلا در مورد تبلت هم پرسید:« مامان تبلت چیه؟ چطوری باهاش بازی میکنن؟ » این طوری شد که من و پدرش متوجه شدیم دوست دارد تبلت داشته باشد.
دخترم بابایی است
الهام مرادی: من به نظم و دیسیپلین معتقدم ولی همسرم با دیار برخورد منعطفتری دارد؛ به همین خاطر دخترمان بابایی شده. (میخندد)
امیررضا دلاوری: دیار زمان بیشتری را در کنار مادرش است و با او احساس راحتی بیشتری دارد. ممکن است کاری را من با یک نگاه از او بخواهم و انجام دهد ولی چون با مادرش خودمانیتر است همان کار را پشت گوش بیندازد.
وقتی تلویزیون الای دی ما خطخطی شد
امیررضا دلاوری: دیار نزدیک به شش سال دارد اما من به یاد ندارم در این مدت که خدا او را به ما داده در خانه خرابکاری کرده باشد. اتفاقا خانه ما پر است وسایل شکستنی و… حتی خود من وقتی راه میروم میترسم این وسایل بیفتند و بشکنند اما دیار تا به حال چیزی را نشکسته یا روی دیوارها نقاشی نکشیده و کلا اهل این طور شیطنتها نیست. اما یک روز وقتی سه ساله بود من دیدم روی تلویزیون خانه کلی خطهای عمیق افتاده و تعجب کردم. از دیار دلیلش را پرسیدم و متوجه شدم وقتی من در اتاق بودم و همسرم در آشپزخانه، تلویزیون فیلمی پخش کرده که در آن فیلم دختری که دم در خانه نشسته بوده توسط یک مرد در حال ربوده شدن بوده و دیار با چاقوی پلاستیکیاش سعی داشته از دختر کوچولوی داستان دفاع کند و روی دست مرد رباینده با چاقویش خط میکشیده است.
الهام مرادی: دخترم با بغض و ناراحتی این ماجرا را تعریف کرد و گفت: « آخه مامان؛ اون آقاهه میخواست نینی رو از مامانش جدا کنه. »
دختر مودب من
امیررضا دلاوری: بخشی از تربیت فرزند به تجربه برمیگردد. آنچه در اطراف میبینیم و البته تجربه شخصی خودم، چون با برادرم پانزده سال اختلاف سنی داشتم و تا حدودی خلق و خوی کودکان را میشناختم. بخش دیگری هم مربوط میشود به مطالعاتی که دارم و توصیههایی که مشاوران کودک میکنند و میتوان در مقالات خواند. اما بخش عمدهای از رفتارهای هر فرد به ذات او بستگی دارد و به نوع تربیت والدین چندان وابسته نیست.
دیار ژن مظلومیت و معصومیت و ادب را از مادرم به ارث برده است؛ مثلا وقتی خیلی کوچک بود بدون اینکه ما از او خواسته باشیم موقع عطسه و سرفه کردن جلوی دهانش را میگرفت یا چند روز پیش که لوزه سومش را جراحی کردیم و با بیحالی ناشی از بیهوشی از اتاق عمل خارج شده بود گفت: « گلوم خشکه. میشه لطفا یه کم بهم آب بدید» واقعا در آن لجظه از بچهای که این قدر بیحال است و درد دارد، انتظار نمیرود تا این حد مودبانه صحبت کند ولی دیار ذاتا همینطور است. من به یاد ندارم به دیار گفته باشم وقتی وارد جایی میشویم سلام کند چون خودش همیشه به محض ورود به افراد بزرگتر و بچهها سلام میکند.
دیار و پیشنهاد بازیگری
دیار دلاوری: شغل بابا را دوست دارم اما دلم نمیخواهد بازیگر شوم. موسیقی را بیشتر دوست دارم.
امیررضا دلاوری: دیار استعداد خواندن و استعداد موسیقایی دارد و ریتم و آهنگ را میشناسد. چند سال پیش آهنگ« چرا رفتی » آقای همایون شجریان را با صدای کودکانهاش خواند و مهدی پاکدل آن را در صفحه اینستاگرامش گذاشت که به سرعت در شبکههای اجتماعی پخش شد.
الهام مرادی: دیار عاشق آهنگهای بنیامین است و به زبان خودش به ایشان میگوید « بینامین ». ما معمولا در ماشین حق نداریم آهنگ خواننده دیگری را گوش کنیم؛ مگر اینکه دیار به ما اجازه دهد بین آهنگهای به قول خودش « بنامین » یک آهنگ گوش کنیم؛ تازه به شرطی که حتما آهنگ بعدی باز هم بنیامین باشد. (میخندد)
جالب است بدانید نخستینبار که دیار را برای تماشای کنسرت بنیامین برده بودیم، در پشت صحنه بنیامین ما را دید و از شباهت دیار با دخترش بارانا تعجب کرد.